معلم بزرگ ایل می گفت «به نقشه ایران نگاه کن. خطی فرضی از شمال غرب ایران بکش تا جنوب شرق . بگیر زاگرس اصلا – از بالا ترک و کرد و لر تا بیا پایین برسي به بلوچ. پیوند دهنده همه اینها زبان فارسی است. زبان فارسی همه ما را به هم پیوند میدهد.»
کسي که پانصد هزار کودک عشاير را سواد آموخت- بنیانگذار مدارس عشایری ایران– که زنده بود از او نوشتم در اينجا. استقبال از آن نوشته بسيار بود. اما کم نبودند کساني که مرا نواختند به اينکه بهمن بيگي خائن ايل است. خائن عشاير و قشقائي است چرا که «او تنها مهره ای براي نابودی زبان ترکی قشقایی، هنر و فرهنگ و ارزش های ماندگار ایل بود».
امروز که آکادمي گوگوش و حواشي آن شده آينه اي تمام نما از فرهنگ و جامعه ما. امروز که فالش خوانده اي به لطف قوميت و قوم گرايي ميماند تا حقي بدر شود. به ياد آن نوشته و آن روزها مي افتم.
قدرت قوم گرائي و تعصب قوميتي در جامعهي رشد نايافته ايران همچنان بسيار بالا است. در جامعه رشد نايافته ولي گسترده شده، قوم مداري يا قوم پرستي «Ethnocentrism» هنوز در آن موج ميزند ولي در جامعه ساخت يافته و بالغ، نسبي گرايي فرهنگي «Cultural relativism» به عنوان دستاوردي مدرن به كار گرفته شده است و مقصود از آن، اين است كه اجزا يك فرهنگ را با اجزاء فرهنگ ديگر نميتوان مقايسه كرد زيرا اجزاء هر فرهنگي با ارزشها و معيارهاي كلي فرهنگي كه به آن تعلق دارد قابل بررسي است بنابراين فرهنگها قابل مقايسه و برتري دادن بر يکديگر نيستند. گرچه فرهنگ ها احتمالا به سمت همگرايي پيش خواهند رفت.
براي رشد و دور شدن از اين قوم گرائي اول از همه شناخت جامعه شناسي اقوام «race and ethnicity» و شناساندن آن ضروري است. افلاطون مي گويد «اگر پرسشي را به نحو شايسته اي در برابر شخصي مطرح کنيد، مخاطب پاسخي درست به آن خواهد داد».
در آن بکوشيم.
بیان دیدگاه