دوم و سوم خرداد ِ پشت سر هم. هر سال همين است. دونسل پشت سر هم در دو روز متوالي حماسه هايشان را مرور ميکنند. حماسههاي مربوط به هم. همانقدر دو حماسه همسنگند که دو نسل نزديک. همانقدر خرمشهر مال من است که دوم خرداد متعلق به پدرم. همين است که هر سال خرداد پرحادثه را با اين دو روز ديگرگونه آغاز ميکنيم. اشکمان گاهي سرازير ميشود. مصرف سيگارهايمان بالا ميرود. همديگر را به شب نشيني ميخوانيم. پيک هايمان سريعتر پر و خالي ميشوند.
سوم خرداد مرا ياد پدربزگ مياندازد. ياد اصغر. صداي سنج دمام در گوشم ميپيچد. سفير گلوله، استخوانهاي زير زنجير ِ تانکها له شده…
دوم خرداد پوست و گوشت و خون و استخوان است. صداي «زنده باد مخالف من». صداي اميد. پايداري، حق و آزادي…
جبر روزگار است يکي را به «کو جهان آرا» ختم کرده باشيم يکي را به آوارگي و نا اميدي و اسيري؟
پاسخی بگذارید