آي ايها الناس ، آي آسمون، آي شما که با يک حس گذرا اشکتان دم مشکتان است، اي وبلاگ نويسان کهنه کار و نو کار،يا اي شماها که احساستان را چون من زير نقاب چهرهتان قايم ميکنيد، اي فلانيها و بهمانيها، دلمان براي امير تنگ شده، تنگ شده آقا جان دست خودمان هم نيست، آقا جان دوست زياد است اما دوست خوب کم و دوست عالي يا به قولي رفيق کمتر، امير از آن کمترهاست. بی مرام با آن هيکل کوچک و آن خندههاي زشتش!! هر آنچه در ايتاليا ميخوري و مينوشي کوفتت شود که اين آتش را در اينجا در دلهاي بعضيها انداختهاي. حالا ما که خوبيم دخترک يک چشم اش آبليموست يک چشمش آبغوره…
دراک
دراک نام کوهي است، تصادفي من در کنارش بزرگ شدم.. اينجا دستنوشتههاي نامربوطم را ميگذارم7 دیدگاه»
دخترک به من گفت که تکذیب می کند اصلن هم دماغش قرمز نشده هم و فین فین هم نمی کند اصلن هم دلش تنگ نشده لابد اصلن هم وقتی اینا رو میگفت دماغش دراز نشد بخوره به دیوار روبرویی اصن
اگر یک بابابزرگ پیری پیدا بشود که از بد روزگار، روزگار بدش با جلسات
کافی شاپی دوستان عزیزش تداخل پیدا کند ، این گناه چه کسی ست ؟!
به پیر ، به پیغمبر ، به امام زاده صالح ، به … گرفتار بودیم خان دراک !
عفو بفرمایید !!
————————————-
دراک الممالک خان دراک: شازده وساطت کردند عفو نموديم. ديگر تکرار نگردد
آخه عزیز دل من دوری از امیر هم دلتنگی داره؟ مرتیکه قلمبه. 🙂
سولماز جان، به قول انگلیسی های اجنبی I love you too !!!!
ey baba! doroste doori sakhte ama inghadr khoon be jigare amire bichare nakonin… ey Deraaaaak
باوفا… شرمسارمون میکنی به خدا رفیق…! دل من هم خیلی براتون تنگه و هرچی من اینجا قراره کوفتم بشه به پای اون با هم بودن های اونجا نمیرسه… باور کن رفیق!