دراک

دراک نام کوهي است، تصادفي من در کنارش بزرگ شدم.. اينجا دست‌نوشته‌هاي نامربوطم را مي‌گذارم

سه گانه روزگار

1- اوت آخر

گل کوچک که بازی می کردیم –تقریبا کار هر روزمان بود و این روزها کار هر سالمان, لابد چون بزرگ شده ایم دیگر!- وقت که تمام می شد داور که معمولا از نفرات تیم بعد بود فریاد می کشید اوت آخر و وای به حالت اگر عقب بودی، به هر دری می زدی که توپ اوت نشود و گل زدن هدف دومت می‌شد و مشکلت دو تا، هم بجنگی برای گل زدن و هم مثل اسب بدوی، شده کرنر بدهی، مبادا اوت شود و تو بازنده باشی.

این روزها اوت آخر اعلام شده…

2-شب امتحان

امتحان داری. برایش خیر سرت برنامه می‌ریزی و روی برنامه ریزیت سعی می‌کنی جلو روی.

شب امتحان است و تو می‌اندیشی اگر یک روز دیگه وقت داشتی، چه عالی می‌شد.

یک روز کم می‌آید.

همیشه یک روز کم می‌آید…

3- دیوانگی چیز غریبی نیست. چیز دور از دسترسی نیست. به سادگی زندگیست و به پیچیدگی ذهن آدمی.

دیوانگی چیز غریبی نیست…

آخر همه شماره‌ها- اوت آخر باشد یا نباشد، جلو باشم یا عقب. یک روز کم بیاید یا نیاید. دیوانه باشم یا عاقل.

بازنده نهائی نیستم.

استوارم چون کوه، استوارم و پا برجا.

ایستاده‌ام، ایستاده‌ام بر سر خیلی چیزها و خیلی خواست‌ها…

2 دیدگاه»

  شهرزاد wrote @

سلام خیلی وقت بود میومدم و دست خالی برمیگشتم حسابی ذهنم رو تشنه گذاشته بودین مثل بیشتر وقتا راحت فهمیدم چی می گین ممنون نوشتین.

  هومان wrote @

انشا… هم گل آخر را خواهی زد و هم امتحانات نهائی را با تمام استرسهایش به پایان خواهی برد
ولی یک نکته را نگفتی که همواره در حال بازی کردنیم
و هر روز در حال امتحان
بنابر این
تلاش کن تا بازی خوب و جوانمردانه کنی
و شب اخر امتحان هم که باشد با دقت امتحان دهی
اما هرگز به آخرین بازی و آخرین امتحان فکر نکن
شاید به وقت اضافه
یا به تاخیر بیفتد!


بیان دیدگاه