1- اوت آخر
گل کوچک که بازی می کردیم –تقریبا کار هر روزمان بود و این روزها کار هر سالمان, لابد چون بزرگ شده ایم دیگر!- وقت که تمام می شد داور که معمولا از نفرات تیم بعد بود فریاد می کشید اوت آخر و وای به حالت اگر عقب بودی، به هر دری می زدی که توپ اوت نشود و گل زدن هدف دومت میشد و مشکلت دو تا، هم بجنگی برای گل زدن و هم مثل اسب بدوی، شده کرنر بدهی، مبادا اوت شود و تو بازنده باشی.
این روزها اوت آخر اعلام شده…
2-شب امتحان
امتحان داری. برایش خیر سرت برنامه میریزی و روی برنامه ریزیت سعی میکنی جلو روی.
شب امتحان است و تو میاندیشی اگر یک روز دیگه وقت داشتی، چه عالی میشد.
یک روز کم میآید.
همیشه یک روز کم میآید…
3- دیوانگی چیز غریبی نیست. چیز دور از دسترسی نیست. به سادگی زندگیست و به پیچیدگی ذهن آدمی.
دیوانگی چیز غریبی نیست…
آخر همه شمارهها- اوت آخر باشد یا نباشد، جلو باشم یا عقب. یک روز کم بیاید یا نیاید. دیوانه باشم یا عاقل.
بازنده نهائی نیستم.
استوارم چون کوه، استوارم و پا برجا.
ایستادهام، ایستادهام بر سر خیلی چیزها و خیلی خواستها…
سلام خیلی وقت بود میومدم و دست خالی برمیگشتم حسابی ذهنم رو تشنه گذاشته بودین مثل بیشتر وقتا راحت فهمیدم چی می گین ممنون نوشتین.