گاهي فکر ميکنم چند تا پارامتر و چند تا علت و معلول بايد انجام شود و باشد تا يک اتفاق در يک زمان و مکان خاص رخ دهد.
چند تا اتفاق و تصميم در زندگي چندين نفر انجام ميگيرد تا يک جائي در يک زمان و مکان خاص مثلا دو نفر همديگر را ببينند. دونفر به هم برسند و يا دو نفر عشقشان را به يکديگر نثار کنند.
اين نثار عشق مديون تمام آن اتفاقات و پارامترهاي قبلي است، که اگر هر کدامشان نبود اين زمان و مکان و اين عشق نبود. خوشحالم که تمام اتفاقات قبلي اين گونه بود تا روزي و زمان و مکاني به وجود آيد که من و همسر امروز بتوانيم عشقمان را به هم نثار کنيم.
اين سلسله اتفاقات براي همسر با يک اتفاق بزرگ شروع شد، در يک چنين روزي و آن تولدش بود. امروز سالروز آن اتفاق بزرگ است.
امروز من شادم و سر حال از خانه بيرون آمدم جهان را زيباتر از هر روز ديدم خيلي غليظ تر از مواقعي که يادم مانده باشد قبل از بيرون آمدن از خانه عينکم را با ريکا بشويم. آفتاب گرم تابستان امروز زيباتر از هر روز ديگر بود، لبخندي، لبخند صبحگاهي همسري که بي دريغ به تو تقديم ميشود نشاط کامل يک روز خوب را در من جاري ساخت، آسمان امروز آبيتر از هر روز ديگر بود و زندگي امروز دلربا تر از هر موقع ديگري مرا با آغوش باز پذيرا بود. امروز… امروز زيباترين روز جهان است روزي است که همسر پا به جهاني گذاشت که بدون او برايم سر سوزني ارزش ندارد و اينهمه رنگ با اوست که زيباست و وجود دارد. آمدنش را تبريک ميگويم.
یکی دو سال پیش، به گمانم همان دو سال پیش بود، در همین روزها من را اتفاقی گذری به پایتخت کلان اوفتاد. از باب اطلاع با همراه اول خود با آرش تماس گرفتم که نزدیک شمایم و به زودی به دیدنتان خواهم آمدی.
آرش گفت همین امشب تولد همسر است و می خواهم به قصد شگفت زده کردنش _ سورپرایز کردنش _ مهمانی بگیریم عجیب و تو هم هرجا که هستی خودت را برسان.
من هم سعی کردم خودم را قبل از آمدن همسر برسانم و اینجنین شد و وقتی همسر آمد داشت ذوق مرگ می شد و من هنوز عکس هایش را دارم که چطور داشت می مرد از ذوق زدگی. جای شما خالی!!!